×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

http: yaheidar.gohardasht

alimola

معناي تسليم بودن در آيينه آيات و روايات (تسليم دستور امام (ع) بودن)

 

تسليم دستور امام (ع) بودن

تسليم در لغت يعني: با کمال رضايت حکمي را قبول کند. خداوند در قرآن سوره نساء آيه 65 مي فرمايد: [ويسلموا تسليما] يعني (هر چه پيامبر فرموده قبول مي نمايند ). و حضرت حق در آيه شريفه مي فرمايد [توفني مسلماً] (يعني مرا از کسانيکه تسليم رضايت تو هستند قرار بده).
اما به رواياتي که دلالت بر تسليم بودن در مقابل ائمه معصومين عليهم السلام و شرح آن روايات مي پردازيم.

   1- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ عـَنْ بـَعـْضِ أَصـْحَابِنَا عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ رَبِيعٍ الْمـُسـْلِيِّ عـَنْ يـَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنْ سـَرَّهُ أَنْ يـَسـْتـَكـْمـِلَ الْإِيمَانَ كُلَّهُ فَلْيَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّى فِى جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِيمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِيمَا بَلَغَنِى عَنْهُمْ وَ فِيمَا لَمْ يَبْلُغْنِى

   امـام صـادق عـليـه السـلام مـى فـرمـود: هـر كـه را خـوش آيـد كـه تـمـام مـراتـب ايـمان را كـامـل كـنـد، بـايـد بـگـويـد: گـفـتـار مـن نـسـبـت بـه هـر مـوضـوعـى گـفـتـار آل مـحـمـد اسـت در آنـچـه (بـواسطه تقيه يا عدم فهم مخاطب ) پنهان كنند و در آنچه آشكار دارند، در آنچه از ايشان به من برسد و در آنچه به من نرسد.

اصول کافي، ج3، ص:94، ح6

 

   2-عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سـَدِيـرٍ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبـِى جـَعْفَرٍ ع إِنِّى تَرَكْتُ مَوَالِيَكَ مُخْتَلِفِينَ يَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ إِنَّمَا كُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ

    سـدير گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : من دوستان شما را در حالى ترك گفتم (و بسوى شما آمدم ) كه اختلاف داشتند و از يكديگر بيزارى مى جستند، فرمود: ترا بـا وضـع آنها چكار؟ همانا مردم سه تكليف دارند: شناختن ائمه و تسليم بودن در برابر آنها و ارجاع اختلافات خود را به ايشان .

اصول کافي، ج3 ، ص:90، ح1

شرح :
شدت اختلاف شيعيان در مسائل دينى و موضوعات مذهبى سدير را ناراحت كرده ، به امـام عليه السلام شكايت مى كند، حضرت مى فرمايد، اختلاف آنها به تو زيانى ندارد و در آن بـاره فـكـر مـكـن و بـدانكه تو و هر يك از شيعيان سه تكليف داريد كه بايد انجام دهـيـد: 1ـ ائمـه و پـيـشـوايـان خـود را بـشـناسيد تا بدام شيادان گمراه كننده نيفتيد. 2ـ در بـرابـر پـيـشـوايان خود تسليم باشيد، يعنى آنها را چنانكه هستند بشناسيد تا خود به خود تسليم و منقادشان شويد و او امر و نواهى آنها را بپذيرد و به گفتار و رفتار و قيام يـا خـانـه نـشستن و ساير اعمال آنها اگر چه بر خلاف سليقه شما باشد اعتراض نكنيد، زيـرا اعمال و رفتار آنها طبق دستور خدا و پيغمبر است . 3ـ اگر در موضوعى با يكديگر اخـتلاف نظر پيدا كرديد، مطلب را به آنها ارجاع دهيد چنانكه خداى تعالى فرمايد:
[اى مـؤ مـنـان از خدا و رسول اطاعت كنيد و اگر در موضوعى اختلاف و مشاجره كرديد، آن را به خـدا و رسـول ارجاع دهيد] و معلوم است كه ائمه اوصياء و جانشينان پيغمبرند و در نبودن پيغمبر بايد اختلافات به آنها ارجاع شود.

   3-عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بـْنِ عـُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شـَرِيـكَ لَهُ وَ أَقـَامـُوا الصَّلَاةَ وَ آتـَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِى صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِى قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّى يـُحـَكِّمـُوكَ فـِيـمـا شـَجـَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ

   امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردمى خداى يگانه بى شريك را عبادت كنند و نماز گـزارنـد و زكـاة دهـنـد و حـج خـانه خدا بجا آرند و ماه رمضان را روزه دارند، و پس از همه ايـنـهـا نـسبت به چيزى كه خدا يا رسولش كرده بگويند: چرا بر خلاف اين نكرد؟ يا اين مـعـنـى را در دل خـود احـسـاس كنند (بى آنكه به زبان آورند) به همين سبب مشرك باشند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: [نه ، به پروردگارت سوگند، ايمان ندارند تا ترا در اخـتـلافـات خـويـش حـاكـم كـنـنـد، سـپـس در دلهـاى خـويـش ‍ از آنـچـه حـكـم كـرده ئى مـلال و گـرفـتـگـى نـيابند و بى چون و چرا گردن نهند65 سوره 4ـ] سپس امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به تسليم .

اصول کافي، ج3، ص:90، ح2

 

   4-مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ عِنْدَنَا رَجُلًا يـُقـَالُ لَهُ كـُلَيـْبٌ فـَلَا يَجِى ءُ عَنْكُمْ شَيْءٌ إِلَّا قَالَ أَنَا أُسَلِّمُ فَسَمَّيْنَاهُ كُلَيْبَ تَسْلِيمٍ قـَالَ فـَتـَرَحَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِيمُ فَسَكَتْنَا فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ

   زيـد شحام گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : در نزد ما مردى است كه نامش كـليـب اسـت او هـر دسـتـورى كـه از شما مى رسد، مى گويد من تسليمم ، از اين رو ما او را كليب تسليم ناميده ايم ، حضرت به او رحمت فرستاد و سپس فرمود: مى دانيد تسليم چيست ؟ مـا سـكـوت كـرديـم . خـودش فـرمـود: بـه خـدا تـسـليـم فـروتـنـى اسـت ، خـداى عـزوجـل فـرمـايـد: [كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و كـارهاى شايسته كردند و در برابر پرودگارشان فروتنى نمودند 23 سوره 11ـ].

اصول کافي، ج3، ص:92، ح3

 

   5- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِى جـَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً قَالَ الِاقْتِرَافُ التَّسْلِيمُ لَنَا وَ الصِّدْقُ عَلَيْنَا وَ أَلَّا يَكْذِبَ عَلَيْنَا

    امام باقر عليه السلام درباره قول خداى تبارك و تعالى [و هر كه كار نيكى انجام دهد، براى او نسبت به آن نيكى افزائيم 22 سوره 42 ـ] فرمود: انجام دادن كار نيك ، تسليم بودن نسبت به ما، و راست بودن به امام است و اينكه بر ما دروغ نبندد.

اصول کافي، ج3، ص:92، ح4

شرح :
مجلسى (ره ) از مرحوم طبرسى نقل مى كند كه در تفسير آيه گفته است : هر كه طاعت و عبادتى انجام دهد علاوه بر دادن ثواب به او، نيكى آن را مى فزائيم ، و راست بودن با ائمـه مـراد ايـن اسـت كه : اخبار راست و درست را از آنها روايت كند: و مراد بدروغ نبستن بر آنها اين است كه : اخبار جعلى و دروغ را به آنها نسبت ندهد.

   6- عـَلِيُّ بـْنُ مـُحـَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ كَامِلٍ التَّمَّارِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قـَدْ أَفـْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ أَ تَدْرِى مَنْ هُمْ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ فَالْمُؤْمِنُ غَرِيبٌ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ

   كـامـل تـمـار گـويد: امام باقر عليه السلام فرمود: [براستى كه مؤ منان رستگارند 1 سـوره 23 ـ] مـيـدانـى كيانند؟ عرض كردم : شما بهتر مى دانيد، فرمود: براستى كه مؤ منان تسليم شوندگان رستگارند تسليم شوندگان همان نجيبانند، پس مؤ من غريب است و خـوشـا حـال غـريـبان . (يعنى چون مؤ من با تسليم كمياب است پس او غريب است ، زيرا هم انس ندارد و انس تنها با خداست

اصول کافي، ج3، ص:92، ح5

 

   7- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ الَّذِيـنَ يـَسـْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لاِلِ مُحَمَّدٍ الَّذِينَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِيثَ لَمْ يَزِيدُوا فِيهِ وَ لَمْ يَنْقُصُوا مِنْهُ جَاءُوا بِهِ كَمَا سَمِعُوهُ

   ابـوبـصـيـر گـويـد: امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـه قول خداى عزوجل ((كسانيكه سخنان را مى شنوند و از نيكوترش پيروى مى كنند، تا آخر آيـه 18 سـوره 39 ـ)) فـرمـود: ايـشـان تـسـليـم شـونـدگـان در بـرابـر آل مـحـمـدنـد، هـمـان كـسـانـيكه چون حديثى شنوند، كم و زيادش نكنند، و چنانكه شنيده اند تحويل دهند.

اصول کافي، ج3، ص:96، ح8

شرح :
مـقـصـود ار روايـاتـيـكـه در ايـن بـاب ذكـر شد تسليم بودن و گردن نهادن شيعيانست در بـرابـر ائمـه هـدى عـليـهـم السـلام نـسـبـت بـه او امـر و نـواهـى و حالات مختلف و اوضاع گـونـاگـون ايـشـان ، و عـدم اعـتـراض و انـتـقـاد در مـقـام زبـان و دل نسبت به آنچه از ايشان صادر مى شود.
پـيـداسـت كـه پـايـه و ريـشـه عـقـايـد شـيـعـه و نـيـز اصـل واقـع و حـقـيقت اينست كه : خدا براى رهبرى و هدايت بشر بعد از پيغمبر اسلام دوازده نـفـر مشخص ‍ و مخصوص را معين فرموده و ايشانرا از خطا و لغزش و گناه معصوم داشته و عين حقيقت و واقع را بآنها الهام كرده است ، غير از ايشان هر بشرى در دنيا جايزالخطاست ، گـنـاه و آلودگـى دارد، اشتباه و فراموشى عارضش شود و از گمراهى و پشيمانى مصون نـبـاشـد، بـعـد از پـيـغـمـبـر اسلام (ص ) تنها 12 نفر بودند كه بشهادت تاريخ و حتى دشـمـنـانـشـان هيچيك از اين نقائص دامنگير آنها نبود پيداست كه وقتى انسان باور كرد كه چنين ، پيشوايانى دارد، از دل و جان تسليم آنها ميشود و رشته اطاعت و انقيادشانرا بگردن مياندازد، زيرا ميداند كه عقل و فكر و فراست و تيزبينى و دور انديشى ايشان از خود او و از تـمام افراد بشر معاصر خود بهتر و برتر است و هر چند عقيده او نسبت بامام و رهبرش سست تر باشد، فرمانبرى و گردن نهادن او در برابر آن رهبر كمتر و ضعيف تر است .
از روايات اين باب بدست ميآيد كه در ميان شيعه افراديكه ائمه خود را بخوبى شناخته و تسليم و منقاد محض ايشان گشته اند، وجود دارند، اما بسيار اندك و غريب وارند و نيز در ايـن روايـات ذكـر لازم و اراده مـلزوم اسـت ، يـعـنـى اگـر چـه منطوق صريح آنها اينستكه : تـسـليـم امـام و پـيشواى خود باشيد، ولى مقصود اينستكه : امام و پيشواى خود را بخوبى بـشـنـاسـيـد تـا طـبـعـا و نـاچـار تـسـليـمـش شـويـد و بـدانـيـد كه آنگاهست كه ايمان شما كامل شود، نماز و روزه و حج شما سود بخشد، خدا ثواب شما را زياد كند، رستگار شويد و، و، و، پروردگارا بحق ائمه معصومين عليهم السلام آنها را چنانكه هستند بما معرفى كن تا چنانكه بايد مطيع و تسليمشان باشيم .

� علوم نزد خانه اهل بيت است و لذا بايد تسليم بود:

   1- عـِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَةَ قَالَ كُنْتُ عـِنـْدَ أَبـِى جـَعـْفـَرٍ ع فـَقـَالَ لَهُ رَجـُلٌ مـِنْ أَهـْلِ الْكـُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع سـَلُونـِى عـَمَّا شـِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّى عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ

    زراره گـويـد: خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام بـودم كـه مـردى از اهـل كـوفـه از آنـحـضـرت راجـع بـقـول امـيـرالمؤ منين عليه السلام : [هر چه خواهيد از من بـپـرسـيـد هـر چـه از مـن بـپـرسـيـد؛ شـمـا خـبـر دهـم ] سـؤ ال كـرد، حضرت فرمود: هيچ كس علمى ندارد جز آنچه از اميرالمؤ منين عليه السلام استفاده شـده ، مـردم هـر كـجـا خواهند بروند، به خدا علم درست جز اينجا نيست و با دست اشاره به خانه خود كرد (مقصود خانه وحى و نبوت است ، نه خصوص خانه ملكى آنحضرت ).

اصول کافي، ج3، ص:120، ح2

شرح :
ابـن عـبدالبر در كتاب استيعاب خود گويد: هيچكس از صحابه جز على بن ابيطالب نگفت
[هـر چـه خـواهـيـد از مـن بـپـرسـيـد]
و احـمـد بـن حـنـبـل هم در مسندش اين سخن را از سعيد نقل مى كند.
عـلامـه مجلسى (ره ) در اينجا مى گويد: هر كس اين ادعا را كرد رسوا شد، چنانكه موافق و مخالف اعتراف دارند.

   2- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِى مَرْيَمَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ

   امـام بـاقـر عـليـه السلام بسلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه (كه هر دو زيدى مذهب و ملعون امام بـودند) فرمود: بمشرق رويد و بمغرب رويد، علم درستى جز آنچه از ما خانواده تراوش كند، پيدا نكنيد.

اصول کافي، ج3، ص:122، ح3

 

   3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَهَادَةِ وَلَدِ الزِّنَا تَجُوزُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ يَزْعُمُ أَنَّهَا تَجُوزُ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تَغْفِرْ ذَنْبَهُ مَا قَالَ اللَّهُ لِلْحَكَمِ إِنَّهُ لَذِكـْرٌ لَكَ وَ لِقـَوْمـِكَ فـَلْيـَذْهـَبِ الْحَكَمُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ لَا يُؤْخَذُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ ع

    ابـو بـصـيـر گـويـد: از امـام بـاقـر عليه السلام پرسيدم : شهادت زنازاده نافذ است ؟ فـرمـود: نـه ، عـرضـكـردم : حـكم بن عتيبه عقيده دارد كه پذيرفته و نافذ است ، فرمود: خـدايـا گـنـاهـش را نـيـامـرز، خدا به حكم نفرموده [قرآن براى تو وقومت يادآور است 44 سـوره 43 ـ] (بـلكه نسبت بحد ما فرموده است ) پس حكم به راست رود و بچپ رود (بهر در بـزنـد) بـخـدا دانـش جـز از خـانـدانـى كـه جـبـرئيـل عـليـه السـلام بـر آنـهـا نازل شده بدست نيايد.

اصول کافي، ج3، ص:122، ح5

� اگر بعضي از احاديث را متوجه نشديم رد نکنيم بلکه تسليم و سکوت نمائيم:

   1-مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَابِرٍ قـَالَ قـَالَ أَبـُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بـِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَدِيثِ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ مِنْهُ قُلُوبُكُمْ وَ أَنـْكـَرْتـُمـُوهُ فـَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسـُولِ وَ إِلَى الْعـَالِمِ مـِنْ آلِ مـُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا الْهَالِكُ أَنْ يُحَدِّثَ أَحَدُكُمْ بِشَيْءٍ مِنْهُ لَا يَحْتَمِلُهُ فَيَقُولَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ اللَّهِ مَا كَانَ هَذَا وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْرُ

    امـام بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه وآله فـرمـود: حـديـث آل مـحـمـد صـعـب و مـسـتـصـعـب اسـت ، جـز فـرشـتـه مـقـرب يـا پـيـغـمـبـر مـرسـل يـا بـنده اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده ، به آن ايمان نياورد. پس ‍ هر حديثى كـه از آل مـحـمـد صـلى اللّه عـليـه و آله بـشـمـا رسـيـد و در بـرابـر آن آرامـش دل يـافـتـيـد و آنـرا آشـنا ديديد، بپذيريد. و هر حديثى را كه دلتان از آن رميد و ناآشنا ديـديـد، آنـرا بخدا و پيغمبر و عالم آل محمد صلى اللّه عليه وآله رد كنيد، همانا هلاك شده كـسـى اسـت كـه تحديثى را كه تحمل ندارد، برايش باز گو كنند، و او بگويد بخدا اين چنين نيست ، و انكار مساوى كفر است .

اصول کافي، ج3، ص:126، ح1

 

   2- أَحـْمـَدُ بـْنُ إِدْرِيـسَ عـَنْ عـِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع قـَالَ ذُكـِرَتِ التَّقـِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عـَلِمَ أَبـُو ذَرٍّ مـَا فـِى قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بـِسـَائِرِ الْخـَلْقِ إِنَّ عـِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ

    امـام صـادق عـليـه السـلام فرمود: روزى نزد على بن الحسين عليهما السلام سخن از تقيه پـيـش آمـد آن حـضـرت فـرمـود: بـخـدا اگـر ابـوذر مـى دانـسـت آنـچـه در دل سـلمـان بـود. او را مـى كـشـت ، در صـورتيكه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ميان آن دو بـرادرى بـرقـرار كـرد، پـس دربـاره مـردم ديگر چه گمان داريد؟ همانا علم علماء صعب و مستصعب است ، جز پيغمبر مرسل يا فرشته مقرب يا بنده مؤ منى كه خدا دلش را به ايمان آزموده طاقت تحمل آن را ندارد، سپس فرمود: و سلمان از اين رو از جمله علماء شد كه او مردى است از ما خانواده و از اينجهت او را در رديف علماء آوردم ،

اصول کافي، ج3، ص:126، ح2

شرح :
مـقصود از آنچه در دل سلمانست ، مراتب معرفت خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و مـسـائل غـامـض قـضـاء و قدر و امثال آنست كه اگر آنها را به ابوذر مى گفت ، ابوذر او را بـدروغ و ارتـداد نسبت مى داد و محكوم بقتلش مى دانست و يا آن مطالب را بديگران ميگفت و آنها سلمان را مى كشتند.
چـنـانـچـه خود سلمان رضى اللّه عنه در خطبه خود گويد: علم زيادى بمن عطا شده ، اگر هـمـه آنـچـه را مـى دانـم بـشـما بگويم ، دسته اى گويند: سلمان ديوانه شده و دسته اى گـويـنـد: خـدايـا كـشـنـده سـلمـان را بـيـامـرز و مـمـكـن اسـت فـاعـل قـتـله علم باشد و ضمير مفعول راجع بابى ذريعنى : علومى كه سلمان به ابى ذر مـيـگـفـت . او را مـى كـشـت ، زيـرا تـحـمـل نـمـى كـرد و انـكـار مـى ورزيـد و يـا آنـكـه تحمل كتمانش را نداشت و به مردم مى گفت و او را مرتد و كافر مى دانستند و مى كشتند.
و بودن سلمان از اهل البيت از اين جهت است كه اميرالمؤ منين عليه السلام درباره او فرموده و ان سـلمـان مـنـا اهـل البيت و مقصود اين است كه : سلمان بواسطه اختصاصى كه بما پيدا كرده و از همه بريده و بسوى ما آمده و بواسطه پرتوى كه از نور علم ما گرفته : از ما شده و منسوب بما گشته است . مرآت ص 300 ـ.

دوشنبه 4 مهر 1390 - 10:58:41 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد

آخرین مطالب


بر حاشيه برگ شقايق بنويسيد گل تاب فشار در و ديوار ندارد


شب اول قبر به روايت شاهد زنده


السلام عليک يا سيد الساجدين


چرا به شناخت اهل بیت علیهم السلام نیازمندیم؟


زيارت ناحيه مقدسه امام حسين ع


احتجاجات امام باقر ع


چشم زخم از منظر قرآن كریم، روايات و عقل


مناظره امام رضا ع با علماي نصاري و يهود


معناي تسليم بودن در آيينه آيات و روايات (تسليم دستور امام (ع) بودن)


رواياتي در باب ماه مبارک رمضان


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

45644 بازدید

21 بازدید امروز

48 بازدید دیروز

93 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements